سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جارچی
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
 RSS 
اوقات شرعی
چهارشنبه 86 اسفند 15 ساعت 2:15 عصرمقاله

اسمش هست «حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه». پنج‏شنبه که رفته بودم مسجد خریدم‏ش؛ شاید به خاطر این که باریک بود یا شاید برای خاطر ارزان بودن‏ش. درست نمی‏دانم به خاطر کدام یکی اما می‏دانم به خاطر «مستور» نخریدم‏ش. مستور را هیچ وقت نتوانستم دوست داشته باشم. به خاطر اسم آن کتاب دیگرش، هیچ وقت نتوانستم دوستش داشته باشم؛ به خاطر همان اسمی که حتا نمی‏توانم روی کاغذ بنویسم‏ش.
اسمش‏‏ هست «حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه». اسمش داشت دیوانه‏ام می‏کرد. عشق بی شین و بی قاف را می‏توانسم تصور کنم اما بی نقطه دیگر چه صیغه‏ای بود؟ عشقی که شین و قاف نداشته باشد خب نقطه هم ندارد. این بابا از کدام ولایت آمده بود که این را نمی‏دانست؟ به این‏جا که رسدم از خودم عصبانی شدم. همیشه از آن‏هایی که بند دست و پای نویسنده‏ها می‏شوند عصبانی می‏شوم. اصلاً به من چه ربطی داشت؟ دلش خواسته بود بی نقطه را هم اضاف کند. اختیار کتاب خودش را هم نداشت؟ حق‏م بود تا دو هفته روی تهانی را نبینم. کتاب را گذاشتم داخل کیفم و آرزو کردم فردا صبح، زمان و مکان بازی در نیاورند تا بتوانم بخوانم‏ش.
کاش چیز دیگری آرزو کرده‏ بودم؛ مثلا لیلی را. ( یک نفر، از ته دلم، به این گستاخی چشم غره می‏رود؛ همین حالا.) فکر نمی‏کردم این قدر راحت وقت خالی پیدا کنم یا حتا اتاق خالی. فکر نمی‏کردم اتاق خالی پیدا کنم؛ آن هم هم‏چه اتاقی. اتاقی که پنجره‏هایش رو به کوه باز شوند و از پشت دیوارهایش صدای خنده بیاید. اتاقی که بشود در آن گریه هم کرد بی آن که کسی ببیند.
تازه فهمیده‏ام مصطفی مستور را هم می‏شود دوست داشت. گیرم اسم یکی از کتاب‏هایش را حتا نتوانم روی کاغذ بنویسم.
وصله پینه:
1- hasti: گفت:« کسی که روزی یه بار گریه نکنه با زندگی مشکل داره.» (حکایت عشقی غمبی قاف بی شین بی نقطه/ مصطفی مستور/ص51)
2- دوست دارم تو هم بخوانی‏‏اش. دوست دارم به خاطر این که من دوست دارم بخوانی‏ا‏ش. اما اگر نمی‏توانی، اگر نمی توانی برای خاطر من از هشت‏صد تومان پول و یک ساعت زمان بگذری، راضی‏ام که به خاطر خودت بخوانی‏‏اش.
3- گرش ببنی و دست از ترنج بشناسی...روا بُوَد که ملامت کنی زلیخا را (سعدی)
4- نشود فاش کسی آن‏چه میان من و توست...تا اشارات نظر نامه‏رسان من و توست (ه.ا.سایه)

یا علی مددی!



متن فوق توسط: مهردادزنگنه نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک های روزانه
خودم [44]
[آرشیو(1)]

درباره خودم
جارچی
مدیر وبلاگ : مهردادزنگنه[9]
نویسندگان وبلاگ :
جاناتان[0]

آرشیو یادداشت ها
مقاله ها
زمستان 1386
لوگوی من
جارچی
لوگوی دوستان من

اشتراک در خبرنامه